|
پنج شنبه 4 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 2:41 :: نويسنده : miss.MOJRIAN
قبلا موقع بچگی که در میزدیم و فرار میکردیم وقتی من در میزدم فرار نمی کردم چند قدم می رفتم عقب وموقعی که دررا باز میکرد از جلوش رد می شدم بعد اون به خودش می گفت الان اونی که در زد باید سر کوچه باشه پس کار این نیست .حال کن از همون بچگی فیزیکم خوب بود
سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 22:31 :: نويسنده : miss.MOJRIAN
ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺑﯽ ﺗو بوﺩﻥ ﻫﺎ ﻋﺎﺩت ﻧﺨوﺍﻫم کرﺩ . . .
سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 22:17 :: نويسنده : miss.MOJRIAN
مرد باید...
وقتی مخاطبش عصبانیه , ناراحته , میخواد داد بزنه وایسه روبروش بگه : تو چشام نیگا کن , بهت میگم تو چشام نیگا کن!! حالا داد بزن , بگو از چی ناراحتی؟!! ... بعد مخاطب داد بزنه , گله کنه, فریاد بکشه , گریه کنه حتی با مشتای زنونه ش بکوبه تو سینه مرد ولی آخرش خسته میشه میزنه زیر گریه... همونجا باید بغلش کنه نذاره تنها باشه! حرف نزنه ها , توضیح نده ها کل کل نکنه ها , توجیه نکنه ها فقط نذاره احساس کنه تنهاست!! مرد باید گاهی وقتا مردونگیشو با سکوت ثابت کنه!! با بغلش کردنش...
سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 21:35 :: نويسنده : miss.MOJRIAN
دانشجویی سر کلاس فلسفه نشسته بود. موضوع درس درباره خدا بود.
سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 21:28 :: نويسنده : miss.MOJRIAN
دستانت را به من بده تا با هم از روی آتش بپریم،
دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 11:22 :: نويسنده : miss.MOJRIAN
دوسـتِ عـزیز سکوتم از رضایت نیست جواب ابلهانه.ولی شما راحت باش
دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 10:58 :: نويسنده : miss.MOJRIAN
بارها میتونستم مچتو بگیرم ولی به جاش دستتو محکم تر گرفتم...
|